۱. درست در زمانی که با هجوم جملاتی از نوعی دیگر, روبرو می شوی, سردرگم و حیران, به خودت برمی گردی. چقدر خطا ... چقدر اشتباه ... و هم زمان عزیزِدل جان, از کیلومترها فاصله, حرف می زند و از ناسرانجامی ها می گوید. شاید این منم که زیر آواری از تفکرات رنج آور, هنوز با جملات مسخره, خودم را نجات می دهم. ۲. بعد از شب ها و شب ها و شب های زیادی! برای خودم ... هیچ!