آنروز را در زیر چینش باورهای فرار از مدرسه را بیاد میارم که تمام ذهنیاتمان از شکنجه های معلم خلاصه می شد آنروز نمی دانستم جاده های سنگلاخی دیارم را معلم به عشق یاد دادن به ماها زیر گامهای استوارش می گذراند تا کنار تخته سیاه شکسته کلاس اول ابتدایی با هزار ان آرزو آنچه را سالیان یاد گرفته برای من برگفتمان زیبایش جاری شود تراوش ذهنیاتم که مددی برای دکمه زدن بر کیبورد رایانه است همه اش را از گفتار معلم بود اگر معلم نبود بینشی که از زندگی داشتم چطور بود می ترسیدم که روزی زیر چوب دستی معلم جایم شکسته شود همه اش به فکر فرار از مدرسه بودم اما روزی که تو آمدی گفتی سلام من زیر زمزمه های ناگفته خود از ترسی می گفتم که تو در دلم خلق کرده بودی آنجا بود که به سرزمین رویاها رفتم وقتی انشاء می دادند و از ارزوها می نویشتم هر کسی رویای داشت یکی دوست داشت مهندس بشه یکی دوست داشت دکتر بشه اره معلم تو بودی رویاهای بزرگ در نفس انسانها خلق کردی منم آن عاجز از اراده گم شده بر باورهای بکر خویش تغییراتی دادم تا همسو باتو بیاموزم وهنوز تشنه آموزشم اگر روزی تریبون صداها را روبرروی خود ببینم یک به یک حرفهایم با تدبیر تو به ندا تبدیل می شود نداهای خفته ای که تو سوق دادی که چگونه روان شود از نفس فردی همچو من با ترکیب حروف الفبای از تو آموختم خاطره انگیزترین رفتار وکردار وگفتار را بیادگار درالبوم زندگی خود ثبت می نمایم از علم تو بود یافتم که خداوند اولین آموزگار بشر برای سرورکائنات جمله زیبای اقرا بسم ربک الذی خلق را قرائت نمود منم ن واقلم ومایسطرون را شاهکار سوگندها می دانم ای معلم می دانی زیباترین جمله ای که هنوز به آن می اندیشم چیست (اگر تو نبودی دیباچه قاموس هستی که کتاب فهم ذات خالق بی همتاست من از تفسیر آن عاجز بودم ) اگر می شد تندیسی را ساخت که در آن نوع دوستی و مهر وعطوفت ویاری رسانی را نمایش بدهد به راستی آن تندیس شمایی وتندیسی نیبست که شایسته شما باشد و وجود شما معنی بخش تمام رازها وتندیسهاست واگر برای تو چیز بنویسم می نویسم ای معلم روزت مبارک وتو را از چینش الفبای که یاد گرفتم با ترکیب چند حرفش فقط می نگارم تو را ((سپاس))
تقدیم به تمام استادان عرصه علم وادب بخصوص استادان بزرگ كردستان